کتاب «پرسه در حوالی زندگی» از نفیسه مرشدزاده
نوشته شده توسط : Kloa

پرسه‌هایی در کوچه‌های خاموش
۱. قصه‌هایی از اتاق‌های خاموش
نویسنده ما را به اتاق‌هایی می‌برد که پر از زمزمه‌اند؛ اتاق‌هایی که صدا در آن‌ها می‌میرد.
شخصیت‌های زن، بی‌صدا ولی پرگو هستند؛ گویی با چشم‌هایشان قصه می‌گویند.
این فضا، نماد درونی‌ترین تنهایی‌های انسانی است.
نثر شاعرانه و جملات شکسته، حس پریشانی و پرسه را القا می‌کند.
هر اتاق یادآور زخمی است که خوب نشده، ولی عمیقاً با آن خو گرفته‌اند.
خواننده در این اتاق‌ها راه می‌رود و با خود زمزمه می‌کند.
مرشدزاده، خانه را به پناهگاهِ درد بدل کرده است.

۲. روایت زنانی بی‌زمان
زنان این کتاب در زمانی زندگی نمی‌کنند؛ آن‌ها در خاطره‌ها، رؤیاها و فقدان‌ها شناورند.
نه گذشته دارند، نه آینده؛ فقط لحظه‌ای بی‌پایان از حسرت.
این بی‌زمانی، حس تعلیق را تقویت می‌کند.
آنان از دل سال‌هایی بی‌رخداد، تصویر زندگی را بیرون می‌کشند.
هر زن، تکه‌ای از حافظه‌ی جمعی زنان ایران است.
مرشدزاده با همین تکه‌ها، تابلویی بزرگ‌تر می‌سازد.
تابلویی از هستی بی‌صدا، اما حاضر.

۳. پرسه‌زنی به سبک عرفان زنانه
کتاب پر است از تأملاتی که رنگ و بوی عرفان دارند، اما زمینی‌اند.
زن‌ها در متن زندگی و درون غبار روزمره، به شهود می‌رسند.
سکوت‌شان، ذکر است؛ نگاه‌شان، مراقبه.
در اینجا، خدا لابه‌لای درد و فراموشی پنهان شده است.
مرشدزاده دین را نمی‌ستاید، اما حس معنویت را در کوچه‌های ذهنی می‌کارد.
زنانی که در عین تنهایی، به روشنایی آرامی رسیده‌اند.
نوعی اشراق از دل زخم.

۴. واژگان ساکن، معناهای سیال
نثر او پر از مکث است؛ کلماتی که نمی‌دوند، بلکه ایستاده فکر می‌کنند.
این سکون در واژگان، خواننده را به درنگ وامی‌دارد.
هر جمله، انگار از دل یک دعای ناگفته بیرون آمده.
مرشدزاده جملات را نمی‌نویسد، آن‌ها را نجوا می‌کند.
خواندن کتاب، مثل راه رفتن در مه است: آرام، بدون قطعیت، اما ژرف.
این ایستادگی زبان، چالش ذهنی برای مخاطب می‌سازد.
کتاب به درون می‌خزد، نه به بیرون.

۵. مواجهه با مادرانگیِ خاموش
مادر در این اثر، هم حضور دارد، هم غیاب.
گاهی با شیرینی قصه‌گویی، گاهی با خشونت سکوت.
مرشدزاده، مادر را نماد چرخه‌ی زندگی و مرگ می‌داند.
مادری که گاهی محافظ است، گاهی زندان‌بان.
در این روایت‌ها، دخترها در آغوش مادران، خود را گم کرده‌اند.
مادری که نجات نمی‌دهد، فقط نگاه می‌کند.
و این نگاه، زخمی است که التیام نمی‌یابد.

۶. تهرانِ درون‌گرا و بی‌صدا
بخش‌هایی از کتاب در تهران می‌گذرد؛ نه تهرانی واقعی، بلکه تهرانی وهم‌آلود.
کوچه‌های خلوت، دیوارهای بلند، خانه‌های تاریک.
این تهران، بازتابی از درون شخصیت‌هاست.
شهری که نه شهر است، نه خاطره؛ بلکه حجابِ رنج.
مرشدزاده، با مهارت، شهر را به یکی از شخصیت‌های ساکت داستان بدل می‌کند.
تهران در این کتاب، مکانی است برای گم‌شدن، نه یافتن.
همه چیز در مه، ولی زنده.

 





:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 28 ارديبهشت 1404 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: